موضوع انشا: دختر
دختر یعنی تمامِ لحظههای خوبِ لبخندهای خدا از تَهِ دل از ابتدای ریشه زدنِ ریشههای زندگی در خاکِ وجودِ تک تکِ انسانها.
دختر یعنی کاشتنِ هر روز یک درخت و کمک به سبزتر کردنِ صمیمیتِ انسانها.
دختر تنها کسی است که روزی خدا پنجره اتاقش را باز کرد و پروازش داد روی زمین.
در مسیر راه کم کم بالهایش از بین رفت و شکلِ زیبایی گرفت. او شد تنها کسی که وقتی روی زمین راه میرود، بارانِ نعمتهای خدا از بازترین پنجرهها، زمین را رنگا رنگ میکند.
او با یک سفینه پُر از ابرهای باران زا و آرزوآور آمد. آمد تا بگوید قشنگترین لحظهها را میشود در کنارش سپری کرد. فقط کافی هست قدر تو را بدانیم.
صلاً اگر او نبود، دوردانه بودن هم معنایی نداشت.
او انتظارِ خوش آب و رنگِ مادر است
او بازکننده ابروهای گره خورده پدریست، که هنوز بارِ توی دستهایش را روی زمین نگذاشته، روی شونههایش یک جای خالی دارد که میتواند برای او محکم و همیشگی باشه تا بتونی بهش تکیه کنی و بِبالی. بخاطرِ بودنش، بخاطرِ بودنِ خودت…
میدانی؟…تو میتوانی در بعدازظهر یک روزِ برفی پایت را روی زمین بگذاری و سردیها را از بین ببری. سیاهیها را از بین ببری… زشتیها رو نابود کنی…
کسی که پایههای یک آشیانه محکم است از همان ابتدا تا هر وقتی که صبح از خواب بیدار میشود و بتواند چشمانش را باز کند آورنده لبخند به روی لبها و پاشیدنِ طعمِ لبخندهایی از جنسِ رنگین کمونی همیشگی است .
دختر یعنی یعنی پیچیدنِ بویِ گلهای یاس و مریم درونِ باغچه زندگی.
دختری که با وقار و غرورِش همه را به وجد میآورد. کسی که با حجابش تمامِ پلهای متانت را یکی یکی آجر چینی میکند و همه را به تحسین وا میدارد.
تو بانوی دُردانه هستی، خواهرِ برادری غریب که به داشتنت هر لحظه و هر کجا میبالد. الگویی مثال زدنی که پشتِ برادرش است.
دوستی ماها طوری است که حتی فاصلهها هم نتواند آن را پیر و ناتواش کند، همان دخترِ شیرین و مهربونی باشیم که سختیها رو به تنهایی در آغوش میگیرد تا نخواهد کسی آب توی دلش تکان بخورد.
ما افتخار میکنیم که دختریم
نوشته: مریم نیکخواه – کلاس هشتم