نگارش دوازدهم مثل نویسی
ضرب المثل: فیاض یاد هندوستان کرد!
هروقت خیره میشدم به آفرینشی یا از پنجره ای منظره ای دوردست را به تماشا مینشستم یا سرم را می انداختم پایین و میرفتم توی فکر یا هروقت …
دلم برای فیلم میسوخت … فیل من جز هندوستان کوچک اما بی انتهای وجودم جایی برای رفتن نداشت.[enshay.blog.ir]
حتی از فکر این که در جایی دیگر قدم بزند ، آب تنی کند یا از درخت آویزان شود و دنیا را کمی آن وری ببیند هم تب میکرد …
فیل من گاهی آنقدر سبک میشد که می توانست بر بال پرنده ای به پرواز دربیاید … یا گاهی آنقدر کوچک میشد که لابلای صفحات کتابی گم …حتی گاهی آنقدر دلتنگ می شد که هر وقت ناچار به همراهی ناهندوستانی میشد ، هندوستان را هم برمیداشت و با خود میبرد …
فیل من اما به یک جمله شدیدا میخندید…
حتی گاهی برعکس میشد و نفسش بند می آمد طوری که صدای خنده اش من را هم به خنده می انداخت ؛
وقتی که میگفتند: باز فیلش یاد هندوستان کرد …
نویسنده: محدثه علیپور