انشا درباره فصل زمستان

انشا درباره فصل زمستان

انشا درباره فصل زمستان

انشا درباره فصل زمستان

تحقیق مقاله یا انشا درباره فصل زمستان

انشا شماره دو ) باد ها میوزند گویا کوله باری از فصل زمستان می آید . کوله باری که بارش سردی و سرما است که همه خود اماده میکنن .


پاییز هر سال می آید و کوله بارش را جمع میکند و کاسه اب برای بدرقه زمستان میریزد و زمستان قدم سردی برمیدارد.
که با امادن زمستان کوها پر از برف میشوند و برف ها بر روی کوها شروع به باریدن میکند و سفیدی قشنگی به کوها و درختان میدهد.
زمانی که برف میبارد بچه ها شروع به بازی میکنند.

گلوله برفی درست میکنند و بر روی هم میزنند بعد از پاییز هر سال اینگونه است ولی گاهی هم زمستان شاید مهربان باشد قدمش سرد نباشد یا شایدم برفی نبارد در فصل زمستان سنجاب ها هم همانند بچه ها شاد و خوشحال هستند و مادر و پدر این سنجاب ها بدنبال غذا و توشه زمستان خود هستند .
و سنجاب های کوچک همچون ستاره میدرخشند و فندق های خود را کنار درخت پنهان میکنند
و زمین نیز با طراوت و شادابی که دارد از گرسنگی خود میگذرد
و غذای ذخیره شده ی سنجاب ها را نمی قاپد یقینا زمین طرف دار عدل و داد است

چرا که اگر غذای انها را بخورد دیگر سنجاب ها غذایی نخواهند داشت و زمستان را نمیتوانند بدون غذا سر کنند
فصل زمستان فصلیست که دوست داریم استراحت کنیم

زمستان یعنی شاید فردا سوخته باشم شاید قرار است یک عمر بسوزم

زمستان یعنی بابا و مامان ، من و شما برای اینکه سرما نخوریم و مریض نشویم

لباس های گرمی برای ما تهیه میکنند زمستان یعنی وقتی که به معلمان سلام میکنیم صدایمان میلرزد

ولی معلم عزیزمان حالمان را میپرسد و ما هم با لبخندی که او به ما میزند

سرحال و شاداب میشویم و دوباره احساس شادابی میکنیم

و هر روز زمستان با خاطرات خوش و بدی که دارد میگذرد…

 

تهیه شده در انشا سرا

برای مشاهد انشا های دیگر با این موضوع کلیک کنید

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *